کد مطلب:227814 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

سیاست های مزورانه ی مأمون
شواهدی در تاریخ موجود است كه به روشنی از سوءنیت مأمون در واگذاری ولایتعهدی به امام پرده برمی دارد:

1. مأمون جاسوسانی بر امام گماشته بود، تا همه ی امور را زیرنظر بگیرند و به او گزارش كنند. این خود دلیل دشمنی با امام و عدم ایمان و حسن نیت به آن بزرگوار است.

«هشام بن ابراهیم راشدی» از نزدیك ترین افراد نزد امام رضا علیه السلام بود، ولی هنگامی كه امام را به مرو آوردند، هشام با «فضل بن سهل» وزیر مأمون و با مأمون ارتباط پنهانی برقرار كرد؛ به گونه ای كه هیچ چیز را از آنان پنهان نمی داشت. مأمون او را حاجب (مسؤول دفتر) امام قرار داد و هشام فقط افرادی را كه خود مایل بود، نزد امام راه می داد و دوستان و پیروان امام نمی توانستند آن گرامی را ملاقات نمایند؛ هر چه امام در منزل می گفتند، هشام به مأمون و فضل بن سهل گزارش می كرد. [1] .

2. «جعفر بن محمد بن اشعث» در ایامی كه امام در خراسان و نزد مأمون بودند، به امام پیام می داد كه نامه های او را پس از خواندن بسوزانند، تا مبادا به دست دیگری بیفتد و امام برای اطمینان خاطر او، می فرمایند نامه هایت را پس از خواندن می سوزانم. [2] .

3. امام در زمان ولایتعهدی در پاسخ «احمد بن محمد بزنطی» می نویسد:



[ صفحه 60]



و اما این كه اجازه ی ملاقات خواسته ای، آمدن نزد من دشوار است و این ها اكنون بر من سخت گرفته اند و فعلا برایت ممكن نیست؛ ان شاءالله به زودی ملاقات میسر خواهد شد. [3] .

4. آشكارتر از همه آنكه مأمون خود گاهی نزد برخی از نزدیكان و وابستگانش به هدف های واقعی خود در مورد امام علیه السلام اعتراف می كردند. او در پاسخ «حمید بن مهران» یكی از درباریانش و گروهی از عباسیان كه او را به جهت سپردن ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام سرزنش می كردند، می گوید:

این مرد از ما پنهان و دور بود و برای خود دعوت می كرد؛ ما خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید و شیفتگان او دریابند كه آنچه او ادعا می كرد، در او نیست و این امر (خلافت) مخصوص ماست نه او؛ ما بیمناك بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم آشوبی برای ما برپا سازد كه نتوانیم جلوی آن را بگیریم. [4] .


[1] حياة الامام الرضا، جعفر مرتضي، حسيني، صص 214 - 213.

[2] كشف الغمه، ج 3، ص 92.

[3] حياة الامام الرضا، ص 215.

[4] همان، ص 364.